دلم گرفته مامانی جونم!!!!!!!!!
دلم خیلیییییییییییییییییی گرفته بعداز این امتحانا خیلی حالم بده احتیاج به یه مسافرت دارم ولی بابایی کار داره میگه نمیتونیم بریم منم اصلا حالم خوب نیست نزدیک عید هم شده ویه عالمه کار دارم ولی اصلا حوصله ندارم دوست دارم همش بریم بیرون ومهمونی وکلا خوش گذرونی خوبه که شما هستی ومیتونم تنهاییم رو باخنده ها گریه های دوست داشتنیت پرکنم وغصه هام رو فراموش کنم ولی کمتر از 10 روز دیگه دوباره ترم جدید که ترم آخرم هم هست شروع میشه، انشاا... که این ترم هم تموم شه من راحت بشم. خسته شدم از این همه درس خوندن درسته درس خیلی خوبه اما هر چیزی تا یه جایی خوبه من خیلی باسختی درس خوندم بذار واست تعریف کنم :
دقیقا آذر86 یعنی وقتی پیش دانشگاهی میخوندم با،بابایی ازدواج کردم بعد از اینکه کنکورقبول شدم چون توشهرخودمون(مشهد) بود خیلی خوشحال بودم اونم دانشگاهی که نزدیک خونمون بود واقعا شانس بزرگی بود بعد از 2سال ونیم یعنی عید89 رفتیم خونه ی خودمون اما من هنوز درسم تموم نشده بود عید سال بعد یعنی90 رفتیم مکه اونجا از خدا خواستم هر وقت صلاح دونست یه بچه سالم بهمون هدیه کنه دقیقا دی همون سال خدا شما رو بهمون هدیه داد ولی بازم من درسم تموم نشده بود یعنی یک ترم دیگه مونده بود وتابهمن سال91 طول میکشید اما شما که شهریور بدنیا اومدی چون شبا نمیخوابیدی ترسیدم 19 واحد باقیمونده از درسم رو بردارم برا همون فقط12 واحد برداشتم این شد که الان هنوز دارم میخونم البته این ترم فقط7 واحد دارم اون هم با دعای شماتموم میشه و مامانی لیسانس پر فراز ونشیبی میگیره و میشه مهندس IT انشاا...
عزیزم دوست دارم درس بخونی تابه یه جایی برسی بری سر کار تا بتونی نتیجه این همه زحمت رو ببینی
ومن هم به داشتن همچین دختری افتخار کنم
گل من همیشه محکم قدم بردار و در راهی که پا گذاشتی خدا رو فراموش نکن چون اون تو همه لحظات عمرت کنارت هست وپشتیبانته