اخبار گذشته.......
سلام به دخترک نازنینم
میدونم جدیدا خیلیییییییییییییییییییییییییییییی تنبل شدم ودیر به دیر مینویسم اما چه کنم دیگه خیلی گرفتار بودم ونتونستم بیام
خلاصه کنم همه ی اخبار دو هفته اخیر رو اول ازهمه که روضه هامون شروع شده بود وهر روز صبح ساعت 5/5 بیدار میشدیم وتا 8 بعضی روزها 9/5 که همه مهمونا میرفتن در حال فعالیت بودیم اونم اساسی وشماهم بجز روز اول بقیه روزها بیدار میشدی وهمکاری میکردی که یه عکس هم ازت گرفتم ومیذارم.
والبته روز 30 آذر سالگرد ازدواج من وبابایی بود واسه همین یه کیک ویه ژله خوشگل درستیدم اینم عکسش
این کیک روهم یادم نیست کی درست کردم
اینم از یه ژست شما یه روز که رفتیم خونه بابابزرگ بابایی
واما روز پنجم روضه هامون ظهر شهادت امام رضا مثل هر سال شله داشتیم واینم از چندتا عکس از شما وروجک ها
از سمت راست علی (پسر دختر خاله بابایی که از یزد اومده بودن) ستایش . زینب. نگین
از راست ( زینب ,ستایش, حسین(پسر عموی مامانی وبابایی), فاطمه زهرا (مهمون از شمال), صالح و داداشش (پسرای دختر دایی بابایی), علی)
واما بعد از مراسم ظهر که دیگه همه هلاک شده بودیم از خستگی شب مهمونی دعوت بودیم ورفتیم وبرگشتنی دیگه ,نا ,نداشتیم اما روز بعد برای شب چله رفتیم خونه باباجون وخوش گذروندیم اینم چندتا عکس بامزه
واما روز بعد یعنی پنج شنبه بابایی برای عمل راهی بیمارستان شد و الان در حال پرستاری از بابایی هستیم شماهم کلی همکاری میکنی دوست دارم عزیزم