زینبزینب، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره

♥♥شاه پریون♥♥

یه پست طولانی!!!!

1394/2/22 0:35
نویسنده : سمیه
498 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به دخترم وهمه دوستان عزیزم 

بالاخره اومدم بعد از یک ماهی ونیم !!

خب این چند وقت خیلی درگیر بودم والبته تنبلی هم چاشنیش شد ونتونستم زودتر بنویسم 

حالا همه چی رو تعریف میکنم :

اولا اینکه عروسی خاله الهه بود وهمه خانواده درگیر لباس دوختن وخریدن وآرایشگاه اینا بودیم وعروسی 10 اردیبهشت بود وحسابی هم خوش گذشت من وخاله زهرا تو این مدت خیلی زیاد میرفتیم خونه مامان جون تا تو,کارهاشون یکم کمک کنیم وبه ما هم خوش میگذشت از خرید پرده براخونه خاله الهه تا سرویس ولوازم آشپزخونه  خلاصه خانوم ها هم که عاشق خرید!! همش تو بازار بودیم خندونکودر این حین چند باری باهم رفتیم پارک یه روز باعمه فاطمه یه روز با خاله زهرا وشما هم حسابی خوش میگذروندی حالا بریم سراغ عکسا وتوضیحاتش:

در ادامه مطلب..

 

 

 

یک روز که با عمه فاطمه وستایش رفتیم پارک ملتمحبت

 

 

اینجا تازه یادگرفتی از این سرسره بزرگ بیای بالا البته منم اومدم بالا دیگهخندونک

 

 

یه روز جمعه رفتیم باغ عموی مامانی وبابایی

یه روز باهم رفتیم پارک وکلی خوش گذروندیمجشن

 

اینجا باخاله زهرا وحانیه رفتیم پارک

 

 

خب البته مامانی این چند وقت همچین تنبل هم نبوده وکلی چیزای خوشمزه درست کرده نمونش این کیک گوشت که واقعا خوشمزه بود ودستورش رو از سایت اشپزیهای مامانم برداشتمخوشمزه

 

 

واین هم کوکوی سیب زمینی داخل نان باگت

 

واین اولین لباس تابستونی امسال  که مبارکت باشه عزیزممحبت

 

 

این هم لباس عروس زینب خانوم برای عروسی خاله الهه (البته به قول خودت خاله الهه ایناخنده)

فرشته نازمنبوس

 

اینم تارت خوشمزه که برا اولین بار درست کردم وخیلی خوب شدخوشمزه

قبل وبعد از ژله

 

اینم از ژله تزریقی وقالبی برای یخچال عروس خانوم

اینم از نون وپنیر برای خواهر عزیزم البته پنیرش رو یادم رفت بذارمخندونک

 

 

جمعه بعد از عروسی رفتیم باغ باباجون ایناخندونک

 

کنار کاهو ها ویواشکی خوردن کاهوی نشستهنه

اینم از یه پارک دیگه واب بازیخندونک

 

اینم از روز 15 رجب که باهم دوتایی رفتیم حرم وکلی خوش گذشتزیبا

اینجا هم رفتیم کلبه کودک پاندا که شماحسابی بازی کردیجشن

 

زینب وجوجه های ستایشخندونک

اینم از یه روز دیگه که با هم رفتیم پارک

 

واخرین عکس حلوا پزون بود که حوس کرده بودم ودرستیدمخوشمزه

خوب دیگه ببخشید که اینقدر طولانی شد خودم خسته شدم فعلا بایبای بای

پسندها (2)

نظرات (5)

مامان زهرا
22 اردیبهشت 94 11:11
سلام عزیزم خدا رو شکر که خوب و سلامتین . انشاالله همیشه شاد و سلامت باشین . به به چه لباس عروس خوشگلی نگفتی با عروس خانوم اشتباه بگیرن ؟ چ هنرمند به به عجب حلوایی . من عاشق حلوام . ایشالله خاله جون زینب خانوومی هم خوشبخت بشه . عسل بانو و ببوس
سمیه
پاسخ
مرسی عزیزم خیلی ممنون که به یادم هستین
افسانه مامان فاطمه
26 اردیبهشت 94 22:52
سلام سمیه جون نه فقط هفته اول بود که خوب همکاری کرد بعدش به این نتیجه رسیدم که خیلی زود شروع کردم و گذاشتم پروژه رو واسه بعد از گرفتن شیر الان گاه گداری میگه ولی بیشتر تو پوشکش جیش میکنه منم دیدم وقتی میگن از لحاظ مغزی و فیزیکی بعد دو سال تکامل پیدا میکنن واسه نگه داشتن جیش گفتم واسه چی هم خودمو اذیت کنم هم بچه رو
سمیه
پاسخ
سلام عزیزم منم حوصله ندارم گذاشتم برا وقتی یکم به خودش زحمت بده
سحر
27 اردیبهشت 94 19:26
سلام سمیه جون.دختر خوب نمیخوای این ژله تزریقی ها تو به ما هم یاد بدی؟؟؟؟؟؟ خیلی دخترت بزرگ و خانم شده،خوش به حالت منم نی نی میخوام
سمیه
پاسخ
چراعزیزم هروقت فرصتش پیش بیاد حتما ایشالا یه نی نی ناز خدابهت میده
مامان زهرا
14 خرداد 94 22:23
سلام گلم خوشگل خانووم خوبه ؟ عزیزم این آدرس وبلاگ جدید سلاله مرسی اگه بیاین خوشحال میشم
سمیه
پاسخ
سلام مرسی عزیزم باشه حتما میام
مامان زهرا
26 خرداد 94 19:26
سلام گلم خوبین خوشین ؟ کجایی خبری ازتون نیس ؟؟ عسل خانوم و ببوس
سمیه
پاسخ
سلام مرسی عزیزم خوبیم بزودی پست جدید میزارمممنون که بیادم هستین