سیزده بدر
خوب اومدم از روز سیزده بدر واست بگم که خوب بود وخوش گذشت
اما دلم میخواست یه سری تا جایی که مامانم اینا رفته بودن هم بزنیم ولی دیگه نشد
خوب اما از اونجایی که ما ,خاله بابایی که از یزد اومده بودن رو میخواستیم دعوت کنیم البته به همراه دایی بابایی و تا روز دوازده فروردین این کار محقق نشد روز سیزده شد مهمونی ما, البته چون مهمونا مون زیاد بودن با مامان جون اینا شریکی مهمونی گرفتیم وروز سیزده طبق هر سال رفتیم باغ باباجون واونجا بودیم منم چون میدونستم مامان جون غذا رو درست میکنن و من زیاد کار ندارم تصمیم گرفتم ژله تزریقی درست کنم که این کار رو هم انجام دادم وخیلی قشنگ شده بود اما موقع سروشون به مشکل خوردم اما اونم یه جوری حلش کردم ولی خب یکمی حرص خوردم
اما روز 10 فروردین هم که خونواده مامانی (به همراه مادر بزرگم ودایی جواد وخانومشون وسحر کوچولو ودایی حسن وخانومشون ونازنین زهرا ) تشریف آوردن خونمون ومن هم برای شام پاچین وخورشت قیمه درستیدم والبته ژله رنگین کمان ورولی که اونم خوب شد .
حالا بریم سراغ عکسامون:
این ژله روزی که مامانم اینا اومده بودن خونمون
واما اینم از ژله تزریقی قبل از سرو
اینم بعد از سرو که قسمت وسط ظرف جدا نشد وحسابی عصبی شدم
اینم از ظرف بعدی با سه تا گل
اینجا هم با بچه ها داشتین گل بازی میکردین
اینم از گردش در اطراف باغ ویه عکس با ستایش و ویدا
ودر آخر عکسای روز چهاردهم فروردین که سه تایی رفتیم باغ پونه طرقبه وخیلی خوش گذشت
اینم از سفره ناهار اون روز
واین از غذای امروز که تزیین کردم البته بیشتر به خاطر نزدیک شدن به روز زن هست دیگه امشب هم پیتزا درست کردم
خوب دیگه از این همه عکس خسته شدم فعلا بای.