افطاری
سلام دختر نازنینم
روز سه شنبه 94/4/23 یعنی 27 رمضان تصمیم گرفتیم افطاری بدیم البته فقط خانواده مامانی وبابایی که همه باهم 20نفر میشدیم خلاصه از روز شنبه شروع کردم به تمیزکاری و روز دوشنبه هم ژله رنگین کمان درست کردم وتقریبا از ساعت یک ظهر شروع کردم تا ساعت 5 بعدظهر که بالاخره تموم شد وروز بعد باهم رفتیم سبزی خریدیم وشیر خریدیم برای ماقوت واومدیم خونه وشروع به کار ودرست کردن ماقوت وسبزی پاک کردن والبته خاله الهه ساعتای 2 اومد خونمون که کمک کنه وبعد هم مامان جون ودایی محمدرضا اومدن وخلاصه برای غذا هم خورشت کرفس درست کردیم وبعد سفره چیدیم وهمه اومدن وکلی خوش گذشت ومن وبابایی از اینکه همه چیز عالی بود خیلی خوشحال بودیم چون دوست داریم وقتی مهمون داریم همه چی تک وعالی باشه که بنظرم بود خوب حالا چندتا عکس خوشمزه
این از سالادای افطاریمون
اینم از ماقوت وژله خوشگلم
اینم از سفره افطار قبل از اومدن مهمونامون
این ژله رو هم از اون ژله رنگین کمان توی یه قالب دنت برای زینب درست کردم.
اینم دخترم که شال سفید پوشیده
این ژله ها رو برای مهمونی خاله زهرا درستیدم
خوب خوشگل خانوم حالا یکم از خودت بگم که هر روز داری بلبل زبون تر میشی وبعضی وقتا یه حرفایی میزنی که من وبابایی اینجوری میشیم
خوشبختانه در پروزه جیش هم تا الان خیلی موفق بودیم و ایشالا که دیگه برگشت نداشته باشی دختر نازنینم
جدیدا هم بابایی توی گوشیش یه اهنگ داره و شما هی میخونی(اسمال اقا /سبیل سیاه /میخوام بیام در خونتون......)
فیلم های ماه رمضون رو هم خیلی دوست داری ومیشینی پا به پای ما نگاه میکنی مخصوصا نقی ( پایتخت ) رو خیلی دوست داری.
فعلا چیز جدیدی یادم نمیاد که بگم پس خداحافظ