زینبزینب، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره

♥♥شاه پریون♥♥

پست جدید!!!!

1394/9/25 1:25
نویسنده : سمیه
359 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به دختر نازنینم ببخشید که مامانی اینقدر تنبل شده ودیر به دیر میاد مینویسه البته یکی از عللی که باعث میشه خودتونی آخه همش دلت میخواد به کیبورد دست بزنی وکلی فضولی های دیگه ,منم مجبورم وقتی خوابی بیام و بنویسم البته چون خودم زودتر از شما میخوابم خندونک پس اینجوری میشه که اگه مثل امشب بیخوابی بزنه به سرم میام ومینویسمعینک خوب حالا بریم سر تعریف از بلبل زبونی های فراوان دختری که من وبابایی برات ضعف میریم مخصوصا بعضی وقتا یه حرفایی میزنی آدم شاخ در میاره مثلا امروز داشتی یه ماجرایی رو تعریف میکردی که آخرش گفتی (البته من نمیدونم قضیش چی بود) تعجب خوب بگو وروجک تو اصلا از کجا این حرفا رو یادگرفتیمتفکر خلاصه هر چی بگم کم گفتم آخه اینقدر حرف میزنی که من وبابایی به یه بهانه ای از محیط متواری میشیم یا کلا بحث رو عوض میکنیم چون مثلا حرف درست حسابی که نمیزنی هرچی بلدی رو سرهم میکنی از شعر گرفته تا صحبتای معمولی مثلا داری درمورد نگین صحبت میکنی (میگی من با نگین داشتیم میرفتیم پارک بعد من بهش گفتم نگین میای با من بازی کنی نه که نمیام و...........)..همه چی قر وقاطیخندونک

یه شعر یاد گرفتی :

دکتر چه مهربونه درد من رو میدونه با شادی وبا خنده 

زخم من رو میبنده      میگه مریض کوچولو ..........................

این شعر رو خوب بلدی وبامزه میخونی اما هنوز رنگ ها رو مسئله داریم ومن دیگه کچل شدم والبته بیخیالش شدم چون فایده نداره چون از من اصرار و ازتو انکارغمگین.

توی این ماه صفر طبق هرسال ,مامان جون فاطمه, روز اربعین شله زرد نذری دارن وماهم میریم خونشون واسه کمک و همچنین, مامان جون اشرف , 5 روز روضه دارن وروز شهادت امام رضا برای ناهار شله نذری دارن.

امسال فقط دو روز برای روضه ها بیدار شدی  تنبل خانوم ولی امسال هم گذشت انشاالله تا سال بعدکه اگر زنده باشیم ویانه.

واینکه بالاخره امسال برف دیدیم بعد از سه سال یعنی برفی که واقعا بشینه وبرف بازی کنیم وما هم بسیار خوشحال رفتیم پارک ملت وخوش گذروندیم .

خوب دیگه چیزی یادم نمیاد  بریم سراغ عکس هامون::

یه روز با هوای مطبوع که رفتیم پارک:

 

اینم از برف بازی دختری .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)