زینب خانوم وکارهای عجیب
سلام به گل دخترم، عزیزتر از جونم فدات بشم که اینقدر بلا شدی مامانی ببین چکارایی که نکردی دیروز ستایش اومده بود خونمون داشتین باهم بازی میکردی بعد من اومدم هرچی نگاه کردم دیدم زینب خانوم نیست یهو صدای پلاستیک اومد دیدم رفتی زیر کاور مبل اینقد با مزه شده بودی که نگو، منم سریع ازت عکس گرفتم تا بعد که بزرگ شدی بهت نشون بدم و بگم چقد بلا بودی عزیزم، عشقم، دوست دارم.
شب که بابایی اومد بهش نشون دادم کلی ذوق کرد و بالا یردت اینم عکسش
دوباره وقتی من رفتم شام درست کنم اومدی تو آشپزخونه و در ماشین لباسشویی رو باز وبسته میکردی بابایی اومد وگذاشتت توی لباسشویی خیلی تعجب کرده بودی وفک کنم یکمی هم ترسیده بودی
اینم خلاصه ای از کارای عجیب زینب مامان.
راستی بلاخره تصمیم گرفتم همون عکس اولی رو برای نی نی وب بفرستم ایشالا برنده میشیم.