بالاخره 6قدم بدون کمک هورررررررررررررررررا.
سلام به عزیزترینم به دختر قشنگم الان که دارم براتون مینویسم کلی ذوق کردم چون تونستی بدون کمک یه 6قدمی راه بری خیلی خوشحالم.
از این که لحظه لحظه خانوم شدنت رو میبینم خیلی خوشحالم انشاالله که اولین قدمات بهترین باشه هم برای من وبابایی هم برا خودت عزیزکم .
دیروز با بابایی رفتیم باغ خوب بود من که روزه نبودم ولی بابایی حسابی تشنه شده بود و عصبانی و ثانیه به ثانیه ساعتش رو نگاه میکرد که ببینه کی اذان میگن خلاصه روز خوبی بود نزدیک افطار زنگ زدیم به بابابزرگ من وبابایی و بهشون گفتیم بیاین تو باغ دور هم باشیم بعد که اومدن بابایی کلاه بابابزرگ رو برداشت گذاشت رو سر شما خیلی با مزه شده بودی بعدا عکسش رو برات میذارم .
اینم از عکسای فرشته خانوم:
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی