سیزده ماهگیت مبارک عزیزم
سلام به زیباترین دختر دنیا ، امیدوارم وقتی بزرگ شدی از اینکه ماه به ماه زندگیت رو، واست جشن گرفتم خوشحال بشی!!!
عزیزترینم 13 ماهگی رو هم گذروندی و وارد 14 ماهگی شدی ومن خیلی خوشحالم که داری بزرگ میشی و هر روز کارای جدیدی یادمیگیری مثلا یه چند روزی هست که بوس کردن رو یادگرفتی ومنم کلی ذوق میکنم !!آخه نمیدونی چه حس قشنگیه ،وقتی همه عمرت، یه تیکه از وجودت، بیاد و بوست کنه وگرمی خاصی بهم دست میده!! یا اینکه وقتی من رو بغل میکنی، دیگه هیچی توی این دنیا نمیخوام وفقط میخوام لمست کنم خیلی خوشحالم که تو هستی عزیزم.
حالا از امروز بگم که تصمیم گرفتم یه جشن سه نفره برای 13 ماهگیت بگیرم وساعت 2/5 ظهر که شما خوابیدی باخودم گفتم وقت خوبیه!! اما بازم تنبلیم کردو منم شما رو تو خوابیدن همراهی کردم ویهو باصدای تلفن که طبق معمول اکرم خانوم دوست مامانی بود بیدار شدیم وقبل از اینکه بهش سلام کنم گفتم ساعت چنده؟؟؟ اونم گفت5/5 فک کن!!!!! چقد خوابیده بودیم! هیچی دیگه بعد از20 دقیقه صحبت کردن رفتم تو آشپزخونه البته شماهم تو بغلم بودی و بعد شروع کردیم باهم دیگه کیک درست کردن وقتی تخم مرغ ها رو شکستم وباهمزن هم میزدم شما کلی ذوق کردی ونگاه میکردی خلاصه بعداز کلی کار و گفتن زینب نکن، زینب دست نزن ، کیک رو گذاشتیم تو فر و رفتیم بیرون ومنتظر بابایی شدیم که شیر بگیره و یه نوشیدنیه خوشمزه هم بدرستم خلاصه بابایی اومد و نوشیدنی رو هم درست کردیم، بردیم گذاشتیم رومیز واما حالا عکس هارو برات میذارم..............
بقیه در ادامه مطلب................
بمیرم برات که هواسم رفت به دوربین یهو شمع رو گرفتی و دستت سوخت قربونت بشم که اینقدر کنجکاوی مامانی.......
نمایی از کیک و نوشیدنی ها والبته زینب جونم...
عکس اختصاصی از نوشیدنی هنرمندانه مامان سمیه
واما بعد از خوردن نوشیدنی کیک رو بردیم خونه مامان جون یعنی طبقه بالا و همگی با هم (عمه فاطمه و عمو مصطفی وستایش وعمه نجمه ونگین و عمو ابولفضل وباباجون )خوردیم ............