شیرینی پزون
دیروز خاله افسانه دوست مامانی اومد مشهد وما کلی خوشحال شدیم, آخه این دفعه خودش تنها اومده بود و بیشتر خونمون موند, خیلی خوش گذشت ,شب قبلش به من گفت وسایل شیرینی نخودی رو حاضر کن که من , اومدم دست بکار شیم!!!! البته چون ساعت 12شب بود که به من خبر داد نتونستم برم آرد نخود تازه بخرم ؟؟؟خلاصه صبح زنگ زد و گفت که اول میره دانشگاه واسه پروژه وبعدش میاد منم یه آبگوشت باحال بار گذاشتم و رفتم سراغ تمیز کاریه خونمون ساعت 12 یهو افسانه جون زنگیدو گفت دارم میام!!! زود وسایلش رو آماده کن منم که آرد نخود تازه نداشتم زنگیدم به مامان جون وگفتم آرد نخود دارین و گفت آره منم رفتم برداشتم دوباره نگاه کردم دیدم بلهههههههههه پودر قند هم که نداریم حالا کی میخواد شکر رو بریزه تو آسیاب و از همه مهمتر اون آسیاب که اون بالای کابینتامون بود رو کی میخواست برداره خلاصه دوباره زنگ زدم مامان جون گوشی رو برنداشت آخه داشتن نماز میخوندن !!! بعد زنگ زدم عمه جون فاطمه وگفت پودر قند نداریم ولی یکم قند نرم شده هست بیا ببر آسیاب کن منم گفتم اگه آسیابتون دم دسته زحمتش رو بکش عمه جون هم قبول کرد وخلاصه پودر قند هم رسید
بعد خاله افسانه اومد وشروع کردیم به درستیدن شیرینی ؟؟!!! خیلی آسون بود من که کلی خوشم اومد اما به خاطر اینکه مامان جون آرد نخوداشون رو کنار گلپر توی یخچال گذاشته بودن یکمی بو گرفته بود وشد شیرینی نخودی با طعم گلپر اما چون خاله جون دوباره باید میرفت یونی خمیرش که درست شد به من گفت بقیش رو چکار کنم و خودش رفت منم بهش گفتم انشاالله باخبرای خوب برگردی ساعت نزدیک 2 بود که اومد و کلی خوشحال بود آخه بالاخره این استاد گرامی بهش okداده بود و گفته بود برای دهم بیا واسه دفاع منم خیلی خوشحال شدم که بالاخره داره راحت میشه از این یونییییییییییییییییییییییییییییی خلاصه یکمی آبگوشت به شما دادم خوردی وسریع گرفتی خوابیدی ومن وخاله جون هم نشستیم وناهار خوردیم و بعد از کمی استراحت ساعت 4 رفتیم سراغ خمیر برای قالب زنی و این مرحلش خیلی باحال بود بعد چیندیم تو سینی فر و رفت توی فر 10دقیقه بعد شیرینیمون حاضر شد خیلی خوب شده بود عالی شده بود فقط یکمی طعم گلپر میداد خلاصه بعد از سرد شدن برای مامان جون وعمه جون توی ظرف چیندم وبراشون بردم وکلی تعریف کردن وحالا میخوام واسه عید درست کنم!!
بعد ساعت 5 خاله افسانه رفت چون دیرش هم شده بود اخه میخواست شبی بره تربت دیگه ؟؟؟ومن از اینجا واقعا از دوست عزیزم تشکر میکنم که وقت گذاشت واومد خونمون ایشالا که پروژش هم تموم بشه و زودی راحت بشه ولی از طرفی هم اگه پروژش تموم شه دیگه خیلی دیر به دیر میاد مشهد وما دلمون واسش تنگ میشهههههههههههههه
اینم از عکس شیرینی هامون............
این کیک روهم دو روز قبل درست کرده بودم برای روز سپندارمذگان
اون شمع روش هم برای دخمل نازمه که هروقت کیک درست میکنیم باید یه نیم ساعتی شمع فوت کنی بعد به ما اجازه برش کیک رومیدیقربون دختر ناز نازیم بشم