نوروز 93 مبارک
سلام به عزیزترین دختر دنیا سال نو مبارک عزیزم انشاالله که این سال جدید که آغاز خوبی داشت تا آخر برای هر سه تایی مون سال خوب پر از خیر وبرکت باشه والبته در درجه اول ,سلامتی!!!!
اول یه نگاهی به سالی که گذشت بندازیم وتفاوت در زینب خانوم واینکه روز به روز داری خانوم تر میشی روببینیم :
این از سفره هفت سین سال 92 که چون هنوز شما به این درجه از شیطنت نرسیده بودی رو زمین پهن شده بود...
اینم از زینب توپولوی خودم ماشاالله هزار ماشاالله چه ناناز بودی اینجا هنوز 6 ماه داشتی ,,,اما الان که لاغر شدی ولی بجاش خانوم شدی.
اینم از سیزده بدر که با مامامن جونشون اینا رفته بودیم میامی که حسابی سوختیم
خوب حالا بریم سراغ سال 93 که مثل سال های قبل با اومدن اقوام بابایی از یزد شروع شد.
البته خاله نرگس(خاله بابایی) از روز26اسفند تشریف آوردن مشهد وهمه ما به خصوص بابایی خیلی خوشحال بود .
خلاصه سال تحویل که ساعت20:27بود رو تو خونه خودمون سه تایی باهم ودر کنار سفره هفت سین نشسته بودیم البته امسال به خاطر شیطنت شما سفره هفت سین روی اپن پهن شده بود
ودوربین رو برای لحظه سال تحویل کوک کردیم و نشستیم و یه عکس سه نفری گرفتیم وچند تا عکس از شما گل دختر اینم از عکسها:
راستی برای اولین بار مامانی سبزه انداخت واولش خوشگل شد وبا ذوق فراوان فک کنم چشمش زدم و پوسیده شد ولی چندتا سبزه تو پوست تخم مرغ هم درست کرده بودم که اونا خیلی خوب شده بود
اینم از زینب خانوم وسفره هفت سین
این عکس هم بعد از سال تحویل بود که بابایی داره میبوست ولی شما ممانعت میکنی وبقول خودت میگی بررررو واما عیدی امسال زینب خانوم ,بیمه عمر بود که انشاالله 120سال زنده باشی
خرگوشیات منو کشته مادر با این خرمن موهات موندم چطوری ببندمشون
بعد از سال تحویل برای شام خونه مامان جون (طبقه بالا ) دعوت بودیم به صرف سبزی پلو با ماهی
اینم عکس از سفره هفت سین مامان جون :
واما روز بعد از عید رفتیم خونه بابایی خودم وبعد به همراه باباجونشون رفتیم خونه مادر بزرگ مامانی و برای هر کدوم یه تقویم بردیم وبرای ناهار هم که خونه بابابزرگ بابایی (که شما میگی باباجی) برای ناهار دعوت بودیم وبعد از صرف ناهار رفتیم خونه بابا بزرگ من وبابایی و به ترتیب خونه عمه ها وعموهایی که خونه هاشون نزدیک به هم بود وبرای شب خونه بابازرگ جمع شدیم وخوش گذروندیم
وبابایی فعال از روز دوم عید تشزیف بردن سرکار وقرار شد شبها بریم عید دیدنی که البته هر شب هم خسته بود
خلاصه کل ایام عید نوروز فقط بعضی شبهاش میرفتیم عید دیدنی و روزها خواب بودیم
روز 11 نوروز,مامان جونشون رفتن مسافرت طبق معمول یزد وما تنهاشدیم وشما هم خیلی بهانه میگرفتی عزیزم ومن مجبور بودم یه طوری سرت رو گرم کنم
امسال سیزده بدر رو هم با مامان جونشون اینا رفته بودیم البته به دعوت خاله زهرا جون که کلی زحمت کشیدن دستشون درد نکنه وسیزده خوبی بود ودوباره مثل پارسال صورت ودستامون سوخت وسیاه شدیم
واما تو این ایام روضه های باباجون برای دهه فاطمیه , شروع شده بود وما فقط 5 روزش رو رفتیم آخه خواب شما کلا بهم ریخته بود
برای دیدن عکسها برو ادمه مطلب...........
حالا عکسای روز سیزده رو هم میذارم:
این عکس روز 12 فروردین
اینجا هم ماسک خیار گذاشتی که پوستتون تازه بمونه
اینم از عکسای روز سیزده که رفتیم روستای خین عرب
یکی کلاه منو بده بالا
دختر خاله ها در خونه زینب خانوم
این عکس هم از باباجون مهربونم که انشاالله120سال سایش رو سرمون باشه قربونت برم باباجونم
توپ بازی دختر خاله ها
زینب وسوسک و حشرات ومورچه ها
زینب ودایی جونش
نوه ها وپدر بزرگ
اینجا خاله گفت زینب بخند اینم از خنده هات قربونت بشم
اینم از سحر خانوم با عینک مامانش
خوب اینم از نوروز 93 که تموم شد ودوباره به روال قبلی برگشتیم انشاالله که واسه همه سال خوبی باشه............آمین.