زینبزینب، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره

♥♥شاه پریون♥♥

خونه تکونی اساسی!!!!!!!!!!

1392/12/29 18:08
نویسنده : سمیه
1,097 بازدید
اشتراک گذاری

واما فقط دو هفته دیگه به عید نوروز مونده و خونه ما هنوز میدان جنگ است ؟؟؟؟؟؟

نمیدونم چرا هرچی تلاش میکنم زودی تموم شه, انگار یکی دلش نمیخواد تموم شه و هی کش پیدا میکنه در حالی که میگم آخیاوه این کار تموم شد یه کار دیگه به من چشمک میزنهمژه واین که خلاصه هر چی من کار میکنم به خاطر وجود فرد نازنینی به اسم زینبقلب هیچی به چشم نمیاد وهر روز که بابایی از سر کار میاد میگه اینجا که هنوز به هم ریخته است آخه یکی بگه من چکار کنم کلافهخسته شدم از این همه فعالیت بی ثمرقهر

تازه امروز  تقریبا همه چی سرجای خودش قرار گرفته ولی همچنان به هم ریختست ونیاز به تمیز کاری داره ولی خداییش ناگفته نماند که بابایی هم خیلی فعالیت کرد و واقعا دستمریزاد دارهتشویق و فک همه افتاده که چی ؟؟؟بابایی ؟؟؟؟و کارای خونه البته بابایی کارای که واقعا من نمیتونم انجام بدم رو میکنه مثلا من از ارتفاع میترسم وبابایی پرده ها رو باز کرد وبست وخیلی کارای سنگین ومردونه مثل جابجای گنجه و آکواریوم و......... البته در این حین تلفاتی هم به جا موند و دوتا از ماهی های بابایی که به سختی بزرگ شده بودند مردن و واقعا به بابایی تسلیت میگمنیشخند

واما بالاخره دکوراسیون خونمون بعد ار 4سال به کلی تغییر کرد و جای نشیمن وپذیرایی عوض شد یعنی میز ناهار خوری که عملا هیچ کاربردی تو خونه ما نداره وبابایی دوست داره رو زمین غذا بخوره رو بردیم تو قسمت پذیراییتعجبکنار پرده و تمام مبل ها رو آوردیم تو قسمت نشیمن یعنی جلوی آشپزخونه وتلویزیون رو هم که از دست شما رو دیوار نصب کرده بودیم رو, روی میزش قرار دادیم والان موقع تماشای فیلم یهو شبکه ها عوض میشهمتفکر تلویزیون میچرخه منتظرو یهو میبینی کلا سیستم خاموش شدعینک و یا سه راهیه کل دستگاه کشیده شده وهمیشه هم پر از رد انگشتان مبارک خانومی هست نیشخند  خلاصه اینجانب مامانی دستمال به دست در خدمت شماهستم

اینم از کل خونه تکونی ما والبته این همه کار از روز جمعه هفته گذشته آغاز وتا به امروز وفردا وپس فرداو........ ادامه دارد.

وبگم از اینکه در این حین ما درحال خرید عید هم هستیم وهنوز موفق به خرید نشدیم یعنی راستش رو بخوای مامانی خیلی خوش سلیقه ست نیشخندوبه قول آقای فروشنده فقط سلیقش رو میبره تو مغازه خجالتودست روی چیزای گرون گرون میذاره و بابایی هم بعد از گفتن قیمت توسط فروشنده از مغازه غیب میشه تعجب ویعنی خانوم بریم مغازه ی بعدی وخلاصه امروز بابایی صبح رفته بود سبد کالاموننیشخند رو گرفته بودواومد خونه وگفت بیا امروز بریم بیرون تا مانتو بخریم من هم که خوشحال گفتم بریم جنت وخلاصه رفتیم وبا یک ترافیک داغون و سنگین ونبود جای پارک مواجه شدیم وتا ساعت 11 دنبال جای پارک میگشتیم که بعد از این همه تلاش خریدی حاصل نشد که نشد وهنوز در پی خرید هستیم ومامان الان خیلی آویزون شده 

اینم از چندتا عکس جدید...

 

این اولین دفتری هست که زینب خانوم اولین نقاشی هاشون رو توش میکشننیشخند

 

اولین دفتر اختصاصی

 

اینم از اولین هنر نمایی گلمقلب

 

اولین نقاشی هنرمندانه

 

واینک مامانی وارد میشود با یه ژله خرده شیشه که برای اولین بار درستش کردم خجالت

 

اینم از ژله خورده شیشه

 

.اینم یه سالاد خوشگلقلب

 

اینم از سالاد هنرمندانه

خیار به صورت گل

 

این عکس رو اومدم یواشکی ازت بگیرم ولی زودی فهمیدی آخه خیلی جالب داشتی به عروسکت ذرت میدادی وبه زور تو دهنش فشار میدادینیشخند

 

ذرت دادن به نی نی

 

این عکسا رو هم روزی که به همراه بابایی رفتیم جنت  گرفتیمقلب

 

زینب سوار بر کالسکه

 

 

 واینم از آخرین عکس زینب خانوم ,امشب در حال شیطونی بودی که بابایی پاهاتو بست وکلی خندیدیم نیشخند

 

عاقبت دختر شیطون

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مژی
14 اسفند 92 11:43
سلام.خوبی؟ سمیه سایت عکس پرینت رفتی ؟اگه نرفتی حتما یک سری بزن!! ساخت آلبوم عکس با تم های کودکانه است بعد از اینکه عکس ها رو طراحی کردی سفارش می دی برات ارسال می شه؟قیمتاشم مناسبه. www.axprint.com
سمیه
پاسخ
سلام من عضوه این سایت هم هستم ولی هنوز چیزی سفارش ندادم
اکرم
14 اسفند 92 13:37
آفرین سمیه جون هویجوری ادامه بدی تا موقع سال تحویل به ی جاهایی میرسیخیلی دوست دارم ببینم خونت چه شکلی شده
سمیه
پاسخ
وای نمیدونی اکرم؟ خونمون خیلی باز شده وبه نظر خودم خوب شده حالا ایشالا اگه وقت کردی این طرفا بیای خوشحال میشم
افسانه مامان هیچکس!
15 اسفند 92 14:33
خاله نقاشیت حرف نداره باز عکس هنراتو گذاشتی منو هوایی کرده که درست کنم ولی چه کنم که فرصت نمیشه بیچاره ماهی ها پاهای طفل معصومو آخه چرا بستینبه قول خودت بی ادبیات!
سمیه
پاسخ
بله دخترم هنرمنده