زینبزینب، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره

♥♥شاه پریون♥♥

روز دخترمبارک

روز دختر مبارک نازنینم سلام به دختر عزیزم امروز سه شنبه ۳مرداد ۹۶روز ولادت حضرت معصومه وروز دختر هست واین روز رو به همه دختران سرزمینم تبریک میگم وخدارو شاکرم که من رو لایق داشتن دختر دونسته وتو فرشته نازنین رو به من هدیه کرده عزیزکم داریم کم کم نزدیکه به پنج سالگی میشی وبرای خودت خانومی شدی ومن هنوز باورم نمیشه که دخترم اونقدر بزرگ شده که میخواد بره مهدکودک برای پیش ۲وخیلی نگرانم از اینکه من وتو خیلی به هم وابسته ایم واین وابستگی رو چطوری کمترش کنیم آخه عشق من امروز که رفته بودیم مهدکودک خانوم مدیر مهد پرسید که تاحالا مهد رفته گفتم نه وگفت پس وابسته ست گفتم خودم بیشتر وابسته ام من نمیتونم یه لحظه تنهات بذارم فک کنم همه بچه ها گریه کنن...
3 مرداد 1396

آپ کردن با تلگرام و اولین پست

سلام اینم اولین پست من با تلگرام دختر نازنینم خیلی وقته برات نوشتم خیلی وقته عکس نذاشتم ولی قراره جبران کنم تا خاطرات این دوران زیبا رو فراموش نکنم وهمیشه از دیدنشون لذت ببرم اینم بخشی از عکس های تولد ۴سالگی فرشته ی نازنینم که کلی خوش گذشت وهمه چیدمان و کیک ودسر و.... رو خودم درست کردم وبا عشق همش رو آماده کردم فقط ببخشید که خیلی دیر عکسهات رو گذاشتم نازنینم ...
16 خرداد 1396

غیبت طولانی

سلام به دختر نازنین خیلی وقت هست که به وبلاگ سرزدم چون شبکه های اجتماعی کل وقتم رو گرفته ولز امشب وقت کردم تا به سری بزنم وبم چقدر تنبلی کردم  خب خیلی عکس دارم که بذارم اما الان فقط میخواهم برات بنویسم از اینکه چقدر خانوم شدی و دارم از لحظه لحظه بزرگ شدنت لذت میبرم عزیز دلم تو این مدت خیلی باهم دوست شدیم وتمام وقتمون رو تقریبا باهم میگذرونیم تولد  4سالگیت رو به بهترین شکلی که میتونستیم برگزار کردم وازاینکه خیلی خوشحال بودی و برای همه چی ذوق داشتی خوشحال بودیم من وبابا عاشقانه دوست داریم هدیه تولدت هم یه دوچرخه صورتی بود که خودت انتخاب کردی . تم تولدت السا یاهمون فروزن بود که همه تدارکات باخودم بود وهمش رو با ذوق فراوون درست ک...
19 آذر 1395

رویدادهای فروردین واردیبهشت 95

سلام به دوستان نی نی وبلاگی و دختر عزیزم بالاخره تو این ماه رمضان وباوجود شبکه های مجازی که تمام وقتمون رو پر کردن تونستم بیام و وبلاگت رو آپ کنم  خب بریم سر اصل مطلب .... زینب خانوم ما روز به روز داره بزرگتر میشه ومن وباباییش هم بله... داریم پیر میشیم پیر, که نه ولی خب عمرمون داره میگذره. زینب خانوم ما کم کم دارن به 5سالگی نزدیک میشن ولی خب هنوز 3ماه دیگه مونده پس الان که دارم مینویسم یعنی 4سال و 9ماهه هستی ومن موندم که شما با این قد و وزن کمیییییییییییی که داری چجوری میخوای بری مهدکودک تعجبم ولی به احتمال زیاد که تصمیم داریم کلا یه سال دیرتر بفرستیم بری وارد حوزه آموزش بشی ولی خب هنوز معاوم نیست دیگه بگم که کلی شیرین ز...
21 فروردين 1395

سال 1395 مبارک

سلام به دختر عزیزم سال 1395 رو به تو وهمه دوستان نی نی وبلاگی تبریک میگم انشاالله سال خوب وپر برکتی باشه  وسلامتی وشادی رو برای همه وخودمون آرزومندم . خب امسال هم مثل هرسال خاله نرگس بابایی از یزد اومدن سه چهار روز اول خیلی خوب بود اما روزای بعد چون مامان جون فاطمه ومامان جون اشرف و عمه نجمه وعمه فاطمه وخاله الهه رفتن مسافرت و فقط من بودم وخاله زهرا خیلی تنهاشدیم ولی خوب با بیرون رفتن وبازار گردی با خاله نرگس سرگرم شدیم وروز سیزده بدر هم خاله نرگس ودایی بابایی رو توباغ باباجون دعوت کردیم که البته همش تو خونه باغ بودیم به خاطر بارون شدیدی که میومد نمیتونستیم بریم بیرون خلاصه روز خوبی بود وبعد از اینکه باباجو نا از مسافرت اومدن یک مهم...
21 فروردين 1395

مدتی که نبودم ....

سلام به دختر نازنینم وهمه دوستان نی نی وبلاگی خیلی خیلی تنبلم البته مقصر اصلی شبکه های مجازی وگوشی وتلگرام و اینستا گرام هست که به علت سهولت دسترسی بهشون من و تنبل کرده ونمیام بشینم پای لب تاپ و بنویسم خوب حالا باید کلی چیزی بنویسم برا همون تو چندتا پست پشت سر هم امشب مینویسم انشاالله البته اگه شما همکاری بکنی و نیای به من بچسبی.  این روزا خیلی شیطون شدی اصلا یه چی میگم یه چی دیگه میشنوی خلاصه که حسابی من رو کلافه میکنی وهمش رو اعصابم پیاده روی میکنی وبه قول بابایی فک کنم تو خیلی زود سکته میکنی اینقدرکه حرص میخوری. بلبل زبون که هستی ٬غرغر میکنی٬لجبازی میکنی ٬حرف خودت رو به کرسی میشونی وای اینا همه اخلاقایی که من اعصابم بهم میریزه...
21 فروردين 1395

آشپزیهای من 5

    ۱_ژله راه راه داخل ظرف مورد نظر که از قبل چرب شده چند قاشق ژله آلوورا که باشیر یابستنی مخلوط شده میریزیم وبعد از بسته شدن چندقاشق ژله البالو میریزیم وبه همین ترتیب ادامه میدیم برای تسریع درکار میتونین داخل فریزر قرار دهید.     ژله ی آلبالو رو درظرف مسطحی درست میکنیم وبعد قالب قلب میزنیم وداخل گیلاس درجای مناسب میچسبونیم چون ظرف خشک هست براحتی میچسبه بعد گیلاس رو از ژله آلوورا مخلوط باشیر پر میکنیم. داخل شیارهای قالب رو نارنگی قرار دادم ویکم ژله پرتقالی ریختم روش تا فیکس بشه بعد از اون بقیه ژله پرتقالی رو ریختم وبعد از بسته شدن ژله پرتقالی که باشیر مخلوط شده بود رو ریختم روش وتمام. ...
21 دی 1394

این یک ماه که گذشت....

سلام به دختر نازنینم این یک ماه یعنی آذرماه 94 هم گذشت وزندگی مشترک من وبابایی وارد 9 مین سالش شد وبعد از این 8 سالی که گذشت اگر به گذشته نگاه کنم ,به خوبی تغییرات زیادی رو تو زندگیمون حس میکنم ,اینکه هم من وهم بابایی درگیر زندگی شدیم وبیشتر از هرچیز به فکر رفاه وآسایش تو کوچولوی نازنازی هستیم والبته صدهزارمرتبه خدارو شکر میکنم که تو وارد زندگی ما شدی وباعث شدی یه روح تازه ای تو زندگیمون جریان داشته باشه ,بله از30آذر 86 تا الان 8 سال گذشت و امسال هم همزمان با شب یلدا سالگرد ازدواجمون رو جشن گرفتیم ومامانی که از چند روز قبل نقشه کشیده بود موفق شد که بابایی رو سوپرایز کنه اینم یه عکس از میزی که برای اون شب چیده بودم. ...
21 دی 1394

آشپزیهای من 4

خوب اول ازهمه که دوبار کیک حلوا درست کردم ودستورش در پست قبل هست فقط عکسش رو میذارم:     واما پیتزا با خمیر پیتزای هانیکو که واقعا عالی میشه دستور تهیه خمیر روی پاکتش نوشته شده   اینم کباب دورنگ که دستورش رو قبلا نوشتم   تزیین ماکارانی     تزیین سالاد با تراش سبزیجات البته فقط برای خیار وهویج وترب استفاده میشه. مواد پیتزا داخل خمیر یوفکا در قالب وبعد داخل فر     هلیم بادمجان ( بادمجان کبابی کرده وپوستش رو میگیریم وسپس میکوبیم وبا گوجه رنده شده وپیاز داغ وسیر داغ &n...
25 آذر 1394

پست جدید!!!!

سلام به دختر نازنینم ببخشید که مامانی اینقدر تنبل شده ودیر به دیر میاد مینویسه البته یکی از عللی که باعث میشه خودتونی آخه همش دلت میخواد به کیبورد دست بزنی وکلی فضولی های دیگه ,منم مجبورم وقتی خوابی بیام و بنویسم البته چون خودم زودتر از شما میخوابم  پس اینجوری میشه که اگه مثل امشب بیخوابی بزنه به سرم میام ومینویسم  خوب حالا بریم سر تعریف از بلبل زبونی های فراوان دختری که من وبابایی برات ضعف میریم مخصوصا بعضی وقتا یه حرفایی میزنی آدم شاخ در میاره مثلا امروز داشتی یه ماجرایی رو تعریف میکردی که آخرش گفتی ( البته من نمیدونم قضیش چی بود)   خوب بگو وروجک تو اصلا از کجا این حرفا رو یادگرفتی  خلاصه هر چی بگم کم گفتم آخه...
25 آذر 1394